مجله پزشکی و سلامت کلینیک تبسم

سوالات سکته مغزی با پاسخ دکتر روزبه کاظمی

 

گزارش از حال و هوای کافه‌ها و کافه‌نشین‌ها در زمانه کرونا

سلامت نیوز:همینطور یلخی و از سر عادت نیست. آدم ها به اینجا می آیند تا جانی به روزمره‎شان بدمند. هدف نوشیدن جرعه ای آب میوه شیرین و یا کافئین تلخ نیست. به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ،سیگار دود کردن هم بهانه است. تعبیر بهترش شاید فرار باشد. فرار از هیاهوی شهر، زندگی و همه سازهای ناکوک اطراف به کنج و پناهی دنج. سلیقه شب ها بهتر است؛ سقف کافه ها تنها نقاطی در جهان هستند که به توماس ادیسون وفادار مانده اند. چراغ های معروف به لامپ ادیسونی که رشته های زرد تابان در آن می درخشد تاریکی شب را در کافه ها می شکافد. شب بهتر است؛ کرونای لعنتی کمتر در پیاده رو ها قدم می زند و هیولاهای آهنی گوشه خیابان خفه شده اند و دودی ازشان بلند نمی شود. چرا کافه نشینی در شب بهتر است؟ چون شهر نفس می کشد... تبادل آرامش کاش می شد اسمی از آن نبرد و وصف کافه ها را با چراغ های ادیسونی، آدم های مسخ شده در قاب های چوبی، لذیذترین بوی سوختگی دنیا که همان قهوه است، سبیل های تابانده کافه چی و لبخند های شکری اش و هزاران تصویر خواستنی آغاز و ختم به خیر کرد. اما می دانید که نمی شود این ویروس در تار و پود زندگی مان تنیده شده و همه جا نام و نشانش هست حتی در کنج دنج خلوت کافه ها.کرونا در همه کافه های تهران در بالادست نشسته. مشرف است به همه و با چشمان بادامی اش همه را زیرنظر دارد. او با کافه ها و کافه روها چه می کند؛ آمده تا قرار های عاشقانه را کوفت مان کند... چشم ندارد حتی یک فنجان قهوه بی وحشت از گلوی مان پایین برود... یک جای آرام داشتیم آن هم ناآرام شد... اگر لجباز است ما لجبازتریم. بچرخد تا بچرخیم. بیاید کافه، ما هم می آییم. ماسک می زنیم و الکل ۷۰ درصد در چشمش می پاشیم... کساد کرد کار و بار کافه چی را... دلم یک اجتماع بزرگ می خواهد، بی کرونا، بی ماسک. می دانی چقدر دلم برای آدم ها تنگ شده!؟ کرونا پشت ماسک همه را پنهان کرده... گفت: آدم ها، دلتنگی. اصلا می دانستید یک سری کافه رو ها هر روز، ساعت ها خود را در این جغرافیای ذره بینی حبس می کنند تا آدم هایی که وارد کافه می شوند را تماشا کنند.علم روانشناسی می گوید: ارتباط چشمی بین افراد ناشناس هم می تواند احساسی مثل انگیزه، خودباوری، آرامش، عشق، تأیید و... القا کند. جامعه شناسی هم معتقد است ارتباط چشمی در جمع حاوی پیام هایی است که حس بودن در کنار اجتماع بزرگ را برای آدم هایی که وابسته به حیات اجتماعی هستند ارضا می کند. آنقدر قوی که گاهی این روند پاسخ فیزیولوژیکی بدن را به همراه دارد. گاهی تنهایی با دستان بزرگش حلقه می اندازد به دور گردن فرید ۴۳ ساله. فرار از رخوت بی رحم تنهایی برای هر کسی قاعده ای دارد. عده ای را می کشاند به پارک و بوستان ها تا با شنیدن قیل و قال بچه ها سر دماغ آیند اما حال بعضی ها در میان جمع ساکتی خوب می شود که یکدیگر را نمی شناسند اما از شنیدن موسیقی کلاسیک، نوشیدن قهوه و تماشای آدم ها از پشت قاب شیشه ای کافه لذت می برند. بی خود نیست که مثل قارچ در مرکز پایتخت، کافه ها رشد کرده اند. این سبک زندگی حال خیلی ها را خوب می کند. کرونا و کافه زیر چراغ ادیسونی چهره فرید زردآفتابی است. ماسک سفیدش هم به زردی می زند همینطور پیراهن سفیدش. کارمند یک جایی است که دوست ندارد باشد. ازدواج نکرده چون به قول خودش؛ خودتان می دانید دیگر گفتن ندارد. او هم از کرونا می ترسد هم از تنهایی. از ترس کرونا به تنهایی (خانه) پناه می برم. از ترس تنهایی به کرونا (کافه) فرید کافه رو ها را دوست دارد و احساس می کند با آدم هایی که به کافه می آیند اشتراک های ذهنی دارد: انتخاب این مکان برای استراحت، قرار کاری و حتی وقت گذرانی کار هر کسی نیست. آدم هایی را می شناسم که ۱۰۰برابر من قهوه خور هستند اما در عمرشان یک بار هم به کافه نیامده اند به کافه رفتن یک سبک زندگی اجتماعی است شاید مثل سینما باشد همه فیلم تماشا می کنند اما همه به سینما نمی روند. ساغر هم مانند فرید به آدم های اتفاقی اینجا وابسته است: در کافه زندگی جریان دارد. آدم های مختلف می آیند و می روند. سکوتش حرمت دارد طبق قانون نانوشته. حریم ها حرمت دارد.نگاه ها مثل کوچه و خیابان نیست. اینجا هر کس سعی می کند واقعی ترین و معقول ترین رفتار را از خود نشان دهد. دل کندن سخت است در عصر کرونا کافه ها هم بی رونق شده اند اما نه به اندازه جاهای دیگر. علتش هم آن است که خیلی ها نمی توانند دل از این محیط گرم بکنند. این نوع زندگی اجتماعی این روزها زیر سایه کرونا بسیار پرخطر شده. برخی این عادت را ترک کرده اند اما گاهی یک دفعه به سرشان می زند و یک آن به خودشان می آیند که وسط کافه نشسته اند، قهوه سفارش داده اند، دستان شان را حلقه کرده اند دور فنجان و از حرارت آن وجودشان گرم می شود. المیرا به قول خودش دانشجوی خانه نشینی است که همه زندگی اش به خاطر کرونا مجازی شده، درس خواندن، مهمانی رفتن، سفر رفتن و همه و همه: دست بردار نیست این ویروس. آدم برای زنده ماندن، زندگی می خواهد. گاهی به جان خودم می افتم که زنده ماندن به چه قیمتی. دلم می خواهد با کرونا روبه رو شوم تا ببینم حرف حسابش چیست اما باز به خودم می آیم و می دانم موقتی است و باید صبر کرد. هر وقت به سیم آخر می زنم اینجا می آیم . در کافه آرام می شوم. نگاه ها سنگین نیست کافه می تواند جایی باشد برای تعامل و آشنایی بیشتر. حتی در عصر کرونا. دور میز دو نفره ای، دو جوان نشسته اند که نگاه شان را از هم می دزدند. دوهمکار که احساس می کنند اگر در کنار هم باشند آینده روشنی در پیش خواهند داشت. مریم می گوید: طبق عرف باید در مکان های عمومی یکدیگر را ملاقات کنیم به نظرم کافه امن تر از هر جایی است. چه به لحاظ وجود کرونا و چه از نظر نگاه عمومی. اینجا می توانیم آسوده صحبت کنیم بی آنکه نگاه های سنگین آزارمان بدهد. واقعا جامعه ما نیاز به چنین مکان هایی دارد. جایی که بتوان فارغ از هر تعارف و نگرانی در مورد زندگی آینده تصمیم گرفت و صحبت کرد. امید هم جزو کافه نشین هاست و پر گلایه از کرونا: زیاد به کافه می آیم و این اواخر به خاطر کرونا مجبور شدم قید کافه روی را بزنم. حیف. چه شب هایی که می توانستم اینجا باشم و واقعا دلتنگ کافه بودم اما این ویروس لاکردار امان نداد. بعید نیست که در کافه ای نیمه شب ۳ نفر نقشه ای بزرگ روی میز پهن کنند. تندتند حرف بزنند و ماسک های شان مدام پر و خالی از هوا شود. کافه دار خیابان جمهوری می گوید اینها پاتوق شان همین جاست نگاه به الان شان نکن که با هم لج کرده اند و سر و کله می زنند اما ۱۰ دقیقه دیگر قربان صدقه هم می روند: قبل از این خیلی ها قرارهای کاری شان را در کافه می گذاشتند. عده ای می آمدند کتاب می خواندند و برخی با لپ تاپ شان می آمدند اینجا کار انجام می دادند اما حالا کمتر کسی جرأت می کند بیش از اندازه در کافه وقت بگذراند. کافی چی دوست دارد در تونل زمان زندگی کند وقتی کرونا نبود سبیل ها را می تاباند رو به بالا. حالا که ماسک پوشش همه گیر شده کلاه عجیب باراتایی پر از نقش ونگار گل و برگ به سر کرده. بی تردید او نیز می داند اینجا چشم ‎ها بیشتر از هر جای دیگر می بینند. در عصر کرونا کافه ها هم بی رونق شده اند اما نه به اندازه جاهای دیگر. علتش هم آن است که خیلی ها نمی توانند از کافه ها دل بکنند. حتی حالا که کافه نشینی زیر سایه کرونا بسیار پرخطر شده است. برخی این عادت را موقتا ترک کرده اند اما گاهی یک دفعه به سرشان می زند و یک آن به خودشان می آیند که وسط کافه نشسته اند ، قهوه سفارش داده اند، دستان شان را حلقه کرده اند دور فنجان


تماس با کلینیک تبسم جهت مشاوره سکته مغزی و رزرو نوبت

  • شماره تلفن:   ۶۶۵۶۴۶۷۴   |   ۶۶۴۳۶۲۹۱
  • ارسال درخواست ویزیت و مشاوره آنلاین سکته مغزی از طریق واتسپ : 09355354332
  • زمان پاسخگویی: ساعت ۹ الی ۲۱
سلامت نیوز:همینطور یلخی و از سر عادت نیست. آدم ها به اینجا می آیند تا جانی به روزمره‎شان بدمند. هدف نوشیدن جرعه ای آب میوه شیرین و یا کافئین تلخ نیست. به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ،سیگار دود کردن هم بهانه است. تعبیر بهترش شاید فرار باشد. فرار از هیاهوی شهر، زندگی و همه سازهای ناکوک اطراف به کنج و پناهی دنج. سلیقه شب ها بهتر است؛ سقف کافه ها تنها نقاطی در جهان هستند که به توماس ادیسون وفادار مانده اند. چراغ های معروف به لامپ ادیسونی که رشته های زرد تابان در آن می درخشد تاریکی شب را در کافه ها می شکافد. شب بهتر است؛ کرونای لعنتی کمتر در پیاده رو ها قدم می زند و هیولاهای آهنی گوشه خیابان خفه شده اند و دودی ازشان بلند نمی شود. چرا کافه نشینی در شب بهتر است؟ چون شهر نفس می کشد... تبادل آرامش کاش می شد اسمی از آن نبرد و وصف کافه ها را با چراغ های ادیسونی، آدم های مسخ شده در قاب های چوبی، لذیذترین بوی سوختگی دنیا که همان قهوه است، سبیل های تابانده کافه چی و لبخند های شکری اش و هزاران تصویر خواستنی آغاز و ختم به خیر کرد. اما می دانید که نمی شود این ویروس در تار و پود زندگی مان تنیده شده و همه جا نام و نشانش هست حتی در کنج دنج خلوت کافه ها.کرونا در همه کافه های تهران در بالادست نشسته. مشرف است به همه و با چشمان بادامی اش همه را زیرنظر دارد. او با کافه ها و کافه روها چه می کند؛ آمده تا قرار های عاشقانه را کوفت مان کند... چشم ندارد حتی یک فنجان قهوه بی وحشت از گلوی مان پایین برود... یک جای آرام داشتیم آن هم ناآرام شد... اگر لجباز است ما لجبازتریم. بچرخد تا بچرخیم. بیاید کافه، ما هم می آییم. ماسک می زنیم و الکل ۷۰ درصد در چشمش می پاشیم... کساد کرد کار و بار کافه چی را... دلم یک اجتماع بزرگ می خواهد، بی کرونا، بی ماسک. می دانی چقدر دلم برای آدم ها تنگ شده!؟ کرونا پشت ماسک همه را پنهان کرده... گفت: آدم ها، دلتنگی. اصلا می دانستید یک سری کافه رو ها هر روز، ساعت ها خود را در این جغرافیای ذره بینی حبس می کنند تا آدم هایی که وارد کافه می شوند را تماشا کنند.علم روانشناسی می گوید: ارتباط چشمی بین افراد ناشناس هم می تواند احساسی مثل انگیزه، خودباوری، آرامش، عشق، تأیید و... القا کند. جامعه شناسی هم معتقد است ارتباط چشمی در جمع حاوی پیام هایی است که حس بودن در کنار اجتماع بزرگ را برای آدم هایی که وابسته به حیات اجتماعی هستند ارضا می کند. آنقدر قوی که گاهی این روند پاسخ فیزیولوژیکی بدن را به همراه دارد. گاهی تنهایی با دستان بزرگش حلقه می اندازد به دور گردن فرید ۴۳ ساله. فرار از رخوت بی رحم تنهایی برای هر کسی قاعده ای دارد. عده ای را می کشاند به پارک و بوستان ها تا با شنیدن قیل و قال بچه ها سر دماغ آیند اما حال بعضی ها در میان جمع ساکتی خوب می شود که یکدیگر را نمی شناسند اما از شنیدن موسیقی کلاسیک، نوشیدن قهوه و تماشای آدم ها از پشت قاب شیشه ای کافه لذت می برند. بی خود نیست که مثل قارچ در مرکز پایتخت، کافه ها رشد کرده اند. این سبک زندگی حال خیلی ها را خوب می کند. کرونا و کافه زیر چراغ ادیسونی چهره فرید زردآفتابی است. ماسک سفیدش هم به زردی می زند همینطور پیراهن سفیدش. کارمند یک جایی است که دوست ندارد باشد. ازدواج نکرده چون به قول خودش؛ خودتان می دانید دیگر گفتن ندارد. او هم از کرونا می ترسد هم از تنهایی. از ترس کرونا به تنهایی (خانه) پناه می برم. از ترس تنهایی به کرونا (کافه) فرید کافه رو ها را دوست دارد و احساس می کند با آدم هایی که به کافه می آیند اشتراک های ذهنی دارد: انتخاب این مکان برای استراحت، قرار کاری و حتی وقت گذرانی کار هر کسی نیست. آدم هایی را می شناسم که ۱۰۰برابر من قهوه خور هستند اما در عمرشان یک بار هم به کافه نیامده اند به کافه رفتن یک سبک زندگی اجتماعی است شاید مثل سینما باشد همه فیلم تماشا می کنند اما همه به سینما نمی روند. ساغر هم مانند فرید به آدم های اتفاقی اینجا وابسته است: در کافه زندگی جریان دارد. آدم های مختلف می آیند و می روند. سکوتش حرمت دارد طبق قانون نانوشته. حریم ها حرمت دارد.نگاه ها مثل کوچه و خیابان نیست. اینجا هر کس سعی می کند واقعی ترین و معقول ترین رفتار را از خود نشان دهد. دل کندن سخت است در عصر کرونا کافه ها هم بی رونق شده اند اما نه به اندازه جاهای دیگر. علتش هم آن است که خیلی ها نمی توانند دل از این محیط گرم بکنند. این نوع زندگی اجتماعی این روزها زیر سایه کرونا بسیار پرخطر شده. برخی این عادت را ترک کرده اند اما گاهی یک دفعه به سرشان می زند و یک آن به خودشان می آیند که وسط کافه نشسته اند، قهوه سفارش داده اند، دستان شان را حلقه کرده اند دور فنجان و از حرارت آن وجودشان گرم می شود. المیرا به قول خودش دانشجوی خانه نشینی است که همه زندگی اش به خاطر کرونا مجازی شده، درس خواندن، مهمانی رفتن، سفر رفتن و همه و همه: دست بردار نیست این ویروس. آدم برای زنده ماندن، زندگی می خواهد. گاهی به جان خودم می افتم که زنده ماندن به چه قیمتی. دلم می خواهد با کرونا روبه رو شوم تا ببینم حرف حسابش چیست اما باز به خودم می آیم و می دانم موقتی است و باید صبر کرد. هر وقت به سیم آخر می زنم اینجا می آیم . در کافه آرام می شوم. نگاه ها سنگین نیست کافه می تواند جایی باشد برای تعامل و آشنایی بیشتر. حتی در عصر کرونا. دور میز دو نفره ای، دو جوان نشسته اند که نگاه شان را از هم می دزدند. دوهمکار که احساس می کنند اگر در کنار هم باشند آینده روشنی در پیش خواهند داشت. مریم می گوید: طبق عرف باید در مکان های عمومی یکدیگر را ملاقات کنیم به نظرم کافه امن تر از هر جایی است. چه به لحاظ وجود کرونا و چه از نظر نگاه عمومی. اینجا می توانیم آسوده صحبت کنیم بی آنکه نگاه های سنگین آزارمان بدهد. واقعا جامعه ما نیاز به چنین مکان هایی دارد. جایی که بتوان فارغ از هر تعارف و نگرانی در مورد زندگی آینده تصمیم گرفت و صحبت کرد. امید هم جزو کافه نشین هاست و پر گلایه از کرونا: زیاد به کافه می آیم و این اواخر به خاطر کرونا مجبور شدم قید کافه روی را بزنم. حیف. چه شب هایی که می توانستم اینجا باشم و واقعا دلتنگ کافه بودم اما این ویروس لاکردار امان نداد. بعید نیست که در کافه ای نیمه شب ۳ نفر نقشه ای بزرگ روی میز پهن کنند. تندتند حرف بزنند و ماسک های شان مدام پر و خالی از هوا شود. کافه دار خیابان جمهوری می گوید اینها پاتوق شان همین جاست نگاه به الان شان نکن که با هم لج کرده اند و سر و کله می زنند اما ۱۰ دقیقه دیگر قربان صدقه هم می روند: قبل از این خیلی ها قرارهای کاری شان را در کافه می گذاشتند. عده ای می آمدند کتاب می خواندند و برخی با لپ تاپ شان می آمدند اینجا کار انجام می دادند اما حالا کمتر کسی جرأت می کند بیش از اندازه در کافه وقت بگذراند. کافی چی دوست دارد در تونل زمان زندگی کند وقتی کرونا نبود سبیل ها را می تاباند رو به بالا. حالا که ماسک پوشش همه گیر شده کلاه عجیب باراتایی پر از نقش ونگار گل و برگ به سر کرده. بی تردید او نیز می داند اینجا چشم ‎ها بیشتر از هر جای دیگر می بینند. در عصر کرونا کافه ها هم بی رونق شده اند اما نه به اندازه جاهای دیگر. علتش هم آن است که خیلی ها نمی توانند از کافه ها دل بکنند. حتی حالا که کافه نشینی زیر سایه کرونا بسیار پرخطر شده است. برخی این عادت را موقتا ترک کرده اند اما گاهی یک دفعه به سرشان می زند و یک آن به خودشان می آیند که وسط کافه نشسته اند ، قهوه سفارش داده اند، دستان شان را حلقه کرده اند دور فنجان
 

دیدگاه شما

0

Website

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.