مجله پزشکی و سلامت کلینیک تبسم

سوالات سکته مغزی با پاسخ دکتر روزبه کاظمی

 

بحران‌های بازنشستگی پیش روی جامعه ایران

سلامت نیوز: وقتی مردی بازنشسته می شود، همسرش دوبرابر بیشتر از گذشته، شوهر دارد، اما با نصف درآمد قبلی ؛ این جمله چی چی رودریگز، گلفباز معروف آمریکایی به خوبی یکی از مهم ترین بحران های دوران بازنشستگی را نشان می دهد: کمبود معیشت. به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ،در اغلب موارد، از وقتی آدم ها پا به دوران بازنشستگی می گذارند، درآمدشان کمتر شده و گاهی با بحران های مالی و معیشتی مواجه می شوند، اما همین مسئله باعث شده دولت ها و حتی خود بازنشسته ها به مقوله های اجتماعی و آسیب های روانی دوران بازنشستگی، توجه کمتری داشته باشند. درواقع مسائل مالی، سایر مسائلی که غیرمادی هستند را تحت الشعاع خودش قرار می دهد. بازنشستگی یکی از مراحل زندگی فرد و به نوعی یک از گذارهای اجتماعی به شمار می آید، اما برخلاف سایر گذارهایی که طبیعی هستند، بازنشستگی یک مرحله گذار اجتماعی غیرطبیعی است. در زمان های دور که خبری از بیمه اجتماعی و نظام بازنشستگی نبود، افراد آنقدر کار می کردند که به سن ناتوانی می رسیدند و در آن زمان دیگر بدنشان یاری نمی کرد و در نتیجه از کار کنار گذاشته و بازنشسته می شدند، اما حالا دولت ها قواعد و سازوکارهای بازنشستگی را تنظیم کرده اند و بخشی از جمعیت هر کشوری را بازنشستگان تشکیل می دهند. این یعنی در بازنشستگی دنیای مدرن برخلاف بازنشستگی سنتی، افراد از کارافتاده نشده اند و به صورت غیرطبیعی، بازنشسته درنظر گرفته می شوند. پس می توان اینطور نتیجه گرفت که بازنشستگان به معنای واقعی وارد دوران سالمندی نشده اند، اما به اقتضای سن و شرایط قانونی، بازنشسته محسوب می شوند؛ به همین دلیل است که بازنشستگی به جای اینکه پدیده ای لذتبخش باشد و به فرد اجازه استراحت بدهد، می تواند نقطه ای برای آغاز برخی بحران ها باشد.فرهاد نصرتی نژاد، جامعه شناس، عمده این بحران ها را اینطور برمی شمارد: بحران هویت، بحران داغ خوردگی و بحران از خودبیگانگی . اما هر یک از این بحران ها به چه صورت هستند، چطور خود را نشان می دهند و چه راهکاری برای مقابله با آنها وجود دارد؟ نقطه عطف نگاهی به آمارها نشان می دهد در سال۲۰۱۹بیش از ۷۰۳میلیون نفر از مردم جهان ۶۵ساله یا بیشتر بوده اند. تمرکز این جمعیت هم بیشتر کشورهای شرق و جنوب آسیایی است. درواقع ۲۶۰میلیون نفر از آنها در آسیا و بیش از ۲۰۰میلیون نفر هم در اروپا و آمریکای شمالی زندگی می کنند. در ایران هم جمعیت کشور به سمت پیری میل می کند. طبق گزارش صندوق بازنشستگی کشوری، در ایران تا سال۱۴۳۰ بیش از ۳۰درصد از جمعیت کشور را افراد بالای ۶۰سال تشکیل خواهند داد، اما چرا مقوله افزایش سن اهمیت دارد؟ دلیل عمده آن، ارتباط این مقوله با بازنشستگی است. درواقع، ۶۰سالگی به نوعی می تواند آغاز سالمندی باشد و از جهت دیگر نقطه شروع دوران بازنشستگی به شمار می آید. افراد در این سن با پدیده ای جدید روبه رو می شوند؛ خداحافظی با کار هر روزه که عمری به آن مشغول بوده اند و زمان فراغت طولانی. ممکن است در ماه های اول همه چیز نسبتا مطلوب به نظر برسد، اما با گذر روزها و ماه ها شرایط متفاوتی پدید می آید.نصرتی نژاد در این باره می گوید: گذار به بازنشستگی به معنای از دست دادن بسیاری از نقش های اجتماعی است. افراد بازنشسته به همین دلیل، پایگاه اجتماعی شان را از دست می دهند و درنهایت از جامعه کناره گیری می کنند. طبیعی است که چنین وضعیتی، افراد بازنشسته را به حاشیه براند و بحران هایی را برای آنها ایجاد کند. البته این بحران ها به نوعی، بحران های ذاتی بازنشستگی به شمار می آیند، اما می توان فکری به حال آنها کرد. کابوس بازنشستگی یا هویت یابی مجدد بازنشستگی تقریبا آخرین مرحله گذار در عمر یک انسان به شمار می آید. بحران های مرتبط با این گذار، می توانند این مرحله از زندگی را به تجربه ای بدون لذت، آزاردهنده و حتی مایوس کننده تبدیل کنند؛ به همین دلیل است که نصرتی نژاد از عبارت کابوس بازنشستگی برای ارجاع به این دوره استفاده می کند. نخستین بحرانی که فرد بازنشسته با آن مواجه می شود، بحران هویت است. هویت درحقیقت به نوعی پاسخ به این پرسش است: من کیستم؟ اما چطور می توان به پاسخی برای این پرسش دست پیدا کرد؟ نصرتی نژاد می گوید: انسان ها از طریق تعامل و در یک فرایند تعاملی به هویت خود دست پیدا می کنند. به این ترتیب، در غیبت تعامل، باید در انتظار بحران هویتی بود. افراد شاغل به راحتی می توانند این تعامل را ایجاد و در نتیجه به هویت و کیستی خود دست پیدا کنند، اما در دوران بازنشستگی، این موضوع به یک مسئله تبدیل می شود. نصرتی نژاد ادامه می دهد: فردی که تا دیروز ارزش و اهمیت اجتماعی داشت، ناگهان آن امتیازات شغلی را از دست می دهد و خودش را مانند یک فرد ورشکسته می بیند. بازنشستگی جزو معدود دوران زندگی بشر است که تصویر او را از خودش دگرگون می کند. در سال های ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۱ مطالعاتی در زمینه سازگاری با بازنشستگی صورت گرفت. این مطالعات نشان می داد که هویت یابی در بازنشستگی به کاهش استرس، رضایتمندی از زندگی، کاستن از انزواطلبی و افسردگی، ارتقای سلامتی و عادی شدن بیشتر زندگی کمک می کند. نصرتی نژاد می گوید: فرد بازنشسته با درجه ای از بحران هویت مواجه می شود که درمی یابد تنها راه رهایی، هویت یابی مجدد است. اما این تازه نخستین بحران است.بازنشستگی بحران های دیگری هم به لحاظ اجتماعی و جامعه شناسانه برای افراد ایجاد می کند. بازنشسته ها، بیکار نیستند شغل همیشه اهمیت اجتماعی ویژه ای داشته؛ یعنی افراد شاغل عموما شأن دیگری دارند. نقطه مقابل آن هم، افراد بیکار هستند. بیکاری به نوعی قبح اجتماعی است. البته درجه این قبح در فرهنگ ها و جوامع مختلف، فرق می کند. اما به هر حال، این نگاه می تواند دومین بحران را برای بازنشسته ها ایجاد کند: بحران داغ خوردگی. جامعه شناسان این جریان را اینطور توضیح می دهند که فرد بازنشسته از آنجا که شغلی ندارد در جرگه بیکاران قرار می گیرد و در نتیجه در جامعه با همان نگاهی روبه رو می شود که افراد بیکار روبه رو هستند. هرچند این تلقی نادرستی در مورد بازنشستگان است، اما در هر صورت منجر به داغ خوردگی آنها در جامعه می شود. متفکران از این جریان با عنوان برچسب زنی هم یاد می کنند؛ یعنی بازنشسته ها به دلیل اینکه دیگر شغلی ندارند با برچسب هایی روبه رو می شوند و این سرآغاز یک بحران جدی است. نصرتی نژاد در این زمینه هشدار می دهد: این بحران در فرهنگ هایی که بازنشستگی در آنها مساوی سالمندی است، وضعیت بدتری پیدا می کند. درواقع آنها دچار تبعیض می شوند. کارشناسان از این نوع تبعیض با عنوان تبعیض سنی یاد می کنند. بعد از تبعیض نژادی و تبعیض جنسی، سومین تبعیض همین تبعیض سنی است که در جهان مطالعات زیادی در مورد آن صورت گرفته است. بررسی ها نشان می دهد ۹۱درصد از افراد مورد مطالعه در کانادا و ۸۴درصد در آمریکا با تبعیض سنی روبه رو هستند. این مقوله ای است که در ایران هنوز جای تحلیل و بررسی دارد. اقدامی که بسیاری از بازنشستگان برای فرار از داغ خوردگی و بحران داغ خوردگی انجام می دهند، روی آوردن دوباره به کار است. بررسی ها نشان می دهد بسیاری از آنها حتی با داشتن تمکن مالی باز هم به شغل دوباره ای روی می آورند. این در حالی است که اگر کلیشه های منفی از میان برداشته شود و در جوامع در این زمینه فرهنگسازی هایی صورت بگیرد، بازنشستگان برای فرار از داغ خوردگی، در دورانی که به استراحت نیاز دارند، به کار دوباره مشغول نمی شوند. بیگانه با خود آنها که اهل فلسفه هستند، حتما با نام هگل هم آشنایی دارند؛ اندیشمند و فیلسوفی که سال ها پیش از مفهومی به نام الیناسیون یا ازخودبیگانگی سخن گفت؛ مفهومی که سومین بحران مهم در دوران بازنشستگی به شمار می آید. این اندیشمند آلمانی در حقیقت نخستین کسی بود که مفهوم ازخودبیگانگی را به صورت جدی مطرح کرد. اما این مارکس بود که در دوران جوانی اش ازخودبیگانگی را به کار و فعالیت اجتماعی گره زد. به نظر مارکس، کار جوهره وجود انسان است و اگر کسی از کار خود بیگانه شود، دچار ازخودبیگانگی می شود. شواهد گسترده ای برای این ادعای مارکس وجود دارد و همین مسئله باعث شده که دوره بازنشستگی، یعنی زمانی که انسان ها از کار فاصله گرفته اند، نیازمند بررسی دقیق تری باشد. به هر حال بازنشستگی می تواند درجه ای از ازخودبیگانگی را در افراد بازنشسته ایجاد کند.البته این فقط مارکس نیست که درباره الیناسیون نوشته است. ملوین سیمن هم به مقوله ازخودبیگانگی پرداخته و آن را با مقولاتی مثل احساس بی قدرتی، بی معنایی، بی هنجاری، انزوای اجتماعی و غریبگی با خود، مرتبط می داند. نکته مهم این است که اکثر این مقولات به نوعی با ازخودبیگانگی مرتبط هستند. نصرتی نژاد، جامعه شناس ایرانی می گوید: مقوله بازنشستگی، پیامد ازخودبیگانه کننده دارد و فرد بازنشسته به آن دچار می شود. یک بزرگ تر از 3 است بحران هایی مثل بحران هویت، بحران داغ خوردگی و بحران ازخودبیگانگی، به شدت تحت تأثیر یک بحران بزرگ و مهم در دوران بازنشستگی قرار گرفته اند و آن بحران معیشت است؛ یعنی به نوعی این 3بحران فردی با یک بحران بزرگ اقتصادی برابری می کنند و حتی در برخی موارد بحران اقتصادی بزرگ تر از 3بحران اجتماعی است. بحران اقتصادی یا همان بحران معیشت مربوط به همه بازنشستگان در همه کشورهاست. عمق و پیامدهایی که این بحران می تواند در زندگی بازنشستگان داشته باشد، باعث شده از آن با عنوان بحران معیشت یاد شود. این یعنی وضعیتی که مستمری بازنشستگی، کفاف زندگی معمولی فرد را نمی دهد و او را دچار بحران می کند. سازمان هایی مثل سازمان صندوق بازنشستگی کشوری و سازمان تامین اجتماعی متولی بازنشستگان مختلف در کشور هستند و تلاش می کنند به حقوق بازنشستگان رسیدگی کنند. جمعیت بازنشستگان در حال افزایش است. طبق آخرین آمار (سال۹۷) بیش از ۱۰درصد از جمعیت کل کشور را بازنشستگان تشکیل داده اند. طبق پیش بینی ها این میزان خیلی زود به ۱۵درصد خواهد رسید. قطعا نمی توان این بخش از جامعه را نادیده گرفت. آنها با بحران های جامعه شناسانه بسیاری مواجه هستند و باید با فراهم کردن زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی، این بحران های اجتماعی را برای بازنشستگان حل کرد. قطعا قدم های بسیاری برای حل بحران معیشت برداشته شده اما نباید از بحران های اجتماعی غافل ماند.


تماس با کلینیک تبسم جهت مشاوره سکته مغزی و رزرو نوبت

  • شماره تلفن:   ۶۶۵۶۴۶۷۴   |   ۶۶۴۳۶۲۹۱
  • ارسال درخواست ویزیت و مشاوره آنلاین سکته مغزی از طریق واتسپ : 09355354332
  • زمان پاسخگویی: ساعت ۹ الی ۲۱
سلامت نیوز: وقتی مردی بازنشسته می شود، همسرش دوبرابر بیشتر از گذشته، شوهر دارد، اما با نصف درآمد قبلی ؛ این جمله چی چی رودریگز، گلفباز معروف آمریکایی به خوبی یکی از مهم ترین بحران های دوران بازنشستگی را نشان می دهد: کمبود معیشت. به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ،در اغلب موارد، از وقتی آدم ها پا به دوران بازنشستگی می گذارند، درآمدشان کمتر شده و گاهی با بحران های مالی و معیشتی مواجه می شوند، اما همین مسئله باعث شده دولت ها و حتی خود بازنشسته ها به مقوله های اجتماعی و آسیب های روانی دوران بازنشستگی، توجه کمتری داشته باشند. درواقع مسائل مالی، سایر مسائلی که غیرمادی هستند را تحت الشعاع خودش قرار می دهد. بازنشستگی یکی از مراحل زندگی فرد و به نوعی یک از گذارهای اجتماعی به شمار می آید، اما برخلاف سایر گذارهایی که طبیعی هستند، بازنشستگی یک مرحله گذار اجتماعی غیرطبیعی است. در زمان های دور که خبری از بیمه اجتماعی و نظام بازنشستگی نبود، افراد آنقدر کار می کردند که به سن ناتوانی می رسیدند و در آن زمان دیگر بدنشان یاری نمی کرد و در نتیجه از کار کنار گذاشته و بازنشسته می شدند، اما حالا دولت ها قواعد و سازوکارهای بازنشستگی را تنظیم کرده اند و بخشی از جمعیت هر کشوری را بازنشستگان تشکیل می دهند. این یعنی در بازنشستگی دنیای مدرن برخلاف بازنشستگی سنتی، افراد از کارافتاده نشده اند و به صورت غیرطبیعی، بازنشسته درنظر گرفته می شوند. پس می توان اینطور نتیجه گرفت که بازنشستگان به معنای واقعی وارد دوران سالمندی نشده اند، اما به اقتضای سن و شرایط قانونی، بازنشسته محسوب می شوند؛ به همین دلیل است که بازنشستگی به جای اینکه پدیده ای لذتبخش باشد و به فرد اجازه استراحت بدهد، می تواند نقطه ای برای آغاز برخی بحران ها باشد.فرهاد نصرتی نژاد، جامعه شناس، عمده این بحران ها را اینطور برمی شمارد: بحران هویت، بحران داغ خوردگی و بحران از خودبیگانگی . اما هر یک از این بحران ها به چه صورت هستند، چطور خود را نشان می دهند و چه راهکاری برای مقابله با آنها وجود دارد؟ نقطه عطف نگاهی به آمارها نشان می دهد در سال۲۰۱۹بیش از ۷۰۳میلیون نفر از مردم جهان ۶۵ساله یا بیشتر بوده اند. تمرکز این جمعیت هم بیشتر کشورهای شرق و جنوب آسیایی است. درواقع ۲۶۰میلیون نفر از آنها در آسیا و بیش از ۲۰۰میلیون نفر هم در اروپا و آمریکای شمالی زندگی می کنند. در ایران هم جمعیت کشور به سمت پیری میل می کند. طبق گزارش صندوق بازنشستگی کشوری، در ایران تا سال۱۴۳۰ بیش از ۳۰درصد از جمعیت کشور را افراد بالای ۶۰سال تشکیل خواهند داد، اما چرا مقوله افزایش سن اهمیت دارد؟ دلیل عمده آن، ارتباط این مقوله با بازنشستگی است. درواقع، ۶۰سالگی به نوعی می تواند آغاز سالمندی باشد و از جهت دیگر نقطه شروع دوران بازنشستگی به شمار می آید. افراد در این سن با پدیده ای جدید روبه رو می شوند؛ خداحافظی با کار هر روزه که عمری به آن مشغول بوده اند و زمان فراغت طولانی. ممکن است در ماه های اول همه چیز نسبتا مطلوب به نظر برسد، اما با گذر روزها و ماه ها شرایط متفاوتی پدید می آید.نصرتی نژاد در این باره می گوید: گذار به بازنشستگی به معنای از دست دادن بسیاری از نقش های اجتماعی است. افراد بازنشسته به همین دلیل، پایگاه اجتماعی شان را از دست می دهند و درنهایت از جامعه کناره گیری می کنند. طبیعی است که چنین وضعیتی، افراد بازنشسته را به حاشیه براند و بحران هایی را برای آنها ایجاد کند. البته این بحران ها به نوعی، بحران های ذاتی بازنشستگی به شمار می آیند، اما می توان فکری به حال آنها کرد. کابوس بازنشستگی یا هویت یابی مجدد بازنشستگی تقریبا آخرین مرحله گذار در عمر یک انسان به شمار می آید. بحران های مرتبط با این گذار، می توانند این مرحله از زندگی را به تجربه ای بدون لذت، آزاردهنده و حتی مایوس کننده تبدیل کنند؛ به همین دلیل است که نصرتی نژاد از عبارت کابوس بازنشستگی برای ارجاع به این دوره استفاده می کند. نخستین بحرانی که فرد بازنشسته با آن مواجه می شود، بحران هویت است. هویت درحقیقت به نوعی پاسخ به این پرسش است: من کیستم؟ اما چطور می توان به پاسخی برای این پرسش دست پیدا کرد؟ نصرتی نژاد می گوید: انسان ها از طریق تعامل و در یک فرایند تعاملی به هویت خود دست پیدا می کنند. به این ترتیب، در غیبت تعامل، باید در انتظار بحران هویتی بود. افراد شاغل به راحتی می توانند این تعامل را ایجاد و در نتیجه به هویت و کیستی خود دست پیدا کنند، اما در دوران بازنشستگی، این موضوع به یک مسئله تبدیل می شود. نصرتی نژاد ادامه می دهد: فردی که تا دیروز ارزش و اهمیت اجتماعی داشت، ناگهان آن امتیازات شغلی را از دست می دهد و خودش را مانند یک فرد ورشکسته می بیند. بازنشستگی جزو معدود دوران زندگی بشر است که تصویر او را از خودش دگرگون می کند. در سال های ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۱ مطالعاتی در زمینه سازگاری با بازنشستگی صورت گرفت. این مطالعات نشان می داد که هویت یابی در بازنشستگی به کاهش استرس، رضایتمندی از زندگی، کاستن از انزواطلبی و افسردگی، ارتقای سلامتی و عادی شدن بیشتر زندگی کمک می کند. نصرتی نژاد می گوید: فرد بازنشسته با درجه ای از بحران هویت مواجه می شود که درمی یابد تنها راه رهایی، هویت یابی مجدد است. اما این تازه نخستین بحران است.بازنشستگی بحران های دیگری هم به لحاظ اجتماعی و جامعه شناسانه برای افراد ایجاد می کند. بازنشسته ها، بیکار نیستند شغل همیشه اهمیت اجتماعی ویژه ای داشته؛ یعنی افراد شاغل عموما شأن دیگری دارند. نقطه مقابل آن هم، افراد بیکار هستند. بیکاری به نوعی قبح اجتماعی است. البته درجه این قبح در فرهنگ ها و جوامع مختلف، فرق می کند. اما به هر حال، این نگاه می تواند دومین بحران را برای بازنشسته ها ایجاد کند: بحران داغ خوردگی. جامعه شناسان این جریان را اینطور توضیح می دهند که فرد بازنشسته از آنجا که شغلی ندارد در جرگه بیکاران قرار می گیرد و در نتیجه در جامعه با همان نگاهی روبه رو می شود که افراد بیکار روبه رو هستند. هرچند این تلقی نادرستی در مورد بازنشستگان است، اما در هر صورت منجر به داغ خوردگی آنها در جامعه می شود. متفکران از این جریان با عنوان برچسب زنی هم یاد می کنند؛ یعنی بازنشسته ها به دلیل اینکه دیگر شغلی ندارند با برچسب هایی روبه رو می شوند و این سرآغاز یک بحران جدی است. نصرتی نژاد در این زمینه هشدار می دهد: این بحران در فرهنگ هایی که بازنشستگی در آنها مساوی سالمندی است، وضعیت بدتری پیدا می کند. درواقع آنها دچار تبعیض می شوند. کارشناسان از این نوع تبعیض با عنوان تبعیض سنی یاد می کنند. بعد از تبعیض نژادی و تبعیض جنسی، سومین تبعیض همین تبعیض سنی است که در جهان مطالعات زیادی در مورد آن صورت گرفته است. بررسی ها نشان می دهد ۹۱درصد از افراد مورد مطالعه در کانادا و ۸۴درصد در آمریکا با تبعیض سنی روبه رو هستند. این مقوله ای است که در ایران هنوز جای تحلیل و بررسی دارد. اقدامی که بسیاری از بازنشستگان برای فرار از داغ خوردگی و بحران داغ خوردگی انجام می دهند، روی آوردن دوباره به کار است. بررسی ها نشان می دهد بسیاری از آنها حتی با داشتن تمکن مالی باز هم به شغل دوباره ای روی می آورند. این در حالی است که اگر کلیشه های منفی از میان برداشته شود و در جوامع در این زمینه فرهنگسازی هایی صورت بگیرد، بازنشستگان برای فرار از داغ خوردگی، در دورانی که به استراحت نیاز دارند، به کار دوباره مشغول نمی شوند. بیگانه با خود آنها که اهل فلسفه هستند، حتما با نام هگل هم آشنایی دارند؛ اندیشمند و فیلسوفی که سال ها پیش از مفهومی به نام الیناسیون یا ازخودبیگانگی سخن گفت؛ مفهومی که سومین بحران مهم در دوران بازنشستگی به شمار می آید. این اندیشمند آلمانی در حقیقت نخستین کسی بود که مفهوم ازخودبیگانگی را به صورت جدی مطرح کرد. اما این مارکس بود که در دوران جوانی اش ازخودبیگانگی را به کار و فعالیت اجتماعی گره زد. به نظر مارکس، کار جوهره وجود انسان است و اگر کسی از کار خود بیگانه شود، دچار ازخودبیگانگی می شود. شواهد گسترده ای برای این ادعای مارکس وجود دارد و همین مسئله باعث شده که دوره بازنشستگی، یعنی زمانی که انسان ها از کار فاصله گرفته اند، نیازمند بررسی دقیق تری باشد. به هر حال بازنشستگی می تواند درجه ای از ازخودبیگانگی را در افراد بازنشسته ایجاد کند.البته این فقط مارکس نیست که درباره الیناسیون نوشته است. ملوین سیمن هم به مقوله ازخودبیگانگی پرداخته و آن را با مقولاتی مثل احساس بی قدرتی، بی معنایی، بی هنجاری، انزوای اجتماعی و غریبگی با خود، مرتبط می داند. نکته مهم این است که اکثر این مقولات به نوعی با ازخودبیگانگی مرتبط هستند. نصرتی نژاد، جامعه شناس ایرانی می گوید: مقوله بازنشستگی، پیامد ازخودبیگانه کننده دارد و فرد بازنشسته به آن دچار می شود. یک بزرگ تر از 3 است بحران هایی مثل بحران هویت، بحران داغ خوردگی و بحران ازخودبیگانگی، به شدت تحت تأثیر یک بحران بزرگ و مهم در دوران بازنشستگی قرار گرفته اند و آن بحران معیشت است؛ یعنی به نوعی این 3بحران فردی با یک بحران بزرگ اقتصادی برابری می کنند و حتی در برخی موارد بحران اقتصادی بزرگ تر از 3بحران اجتماعی است. بحران اقتصادی یا همان بحران معیشت مربوط به همه بازنشستگان در همه کشورهاست. عمق و پیامدهایی که این بحران می تواند در زندگی بازنشستگان داشته باشد، باعث شده از آن با عنوان بحران معیشت یاد شود. این یعنی وضعیتی که مستمری بازنشستگی، کفاف زندگی معمولی فرد را نمی دهد و او را دچار بحران می کند. سازمان هایی مثل سازمان صندوق بازنشستگی کشوری و سازمان تامین اجتماعی متولی بازنشستگان مختلف در کشور هستند و تلاش می کنند به حقوق بازنشستگان رسیدگی کنند. جمعیت بازنشستگان در حال افزایش است. طبق آخرین آمار (سال۹۷) بیش از ۱۰درصد از جمعیت کل کشور را بازنشستگان تشکیل داده اند. طبق پیش بینی ها این میزان خیلی زود به ۱۵درصد خواهد رسید. قطعا نمی توان این بخش از جامعه را نادیده گرفت. آنها با بحران های جامعه شناسانه بسیاری مواجه هستند و باید با فراهم کردن زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی، این بحران های اجتماعی را برای بازنشستگان حل کرد. قطعا قدم های بسیاری برای حل بحران معیشت برداشته شده اما نباید از بحران های اجتماعی غافل ماند.
 

دیدگاه شما

0

Website

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.